ماهانم ماهانم ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

برای پسر نازم سید ماهان

تولد یکسالگی ماهانم

ماهان گلم سلام مامانی با دو روز تاخیر عکسای تولد یک سالگیت رو میزارم آخه شما از یه هفته پیش یه سرماخوردگی شدید گرفتی و من اصلا حال و حوصله درست و حسابی ندارم . عزیز دلم به خاطر این سرماخوردگیت و هم اینکه تولد شما مصادف با ماه صفر هست و هم اینکه شب تولد یک سالگی شما برف شدیدی می بارید یه جشن کوچولو و خودمونی گرفتیم .    عزیز دلم با وجود اینکه مریض بودی ولی اصلا اذیت نکردی فقط دیگه آخرای مهمونی خوابت میومد و یه کم گریه کردی . ان شاالله تولد های بعدیت خیلی مفصل تر و خوشگل تر از این برگزار بشه و این هم چند تا عکس از تزیین خونه و کیک و البته ماهان گلی .           &nb...
24 آذر 1392

مریضی سخت عشقمممم

عشق من ، جیگر گوشه ام ، همه دنیای من ، پسرم زودتر خوب شو که مامان طاقت مریضی تو رو نداره عسلم شنبه شب موقع خواب یه کم دست و پات گرم بود تبتو گرفتم دیدم 37.5 بود ، شب حدودای ساعت 3 بود که دیدم داری از تب زیاد می سوزی . زود بابا رو بیدار کردم و بهت استامینیفون دادیم و یه کم که شیر خوردی استفراغ کردی صبح باز هم استامینیفون دادم و بردیمت دکتر . دکتر که داشت به دانشجوهاش درس میداد گوشاتو معاینه کرد و گفت خانم چیزی نیست خوب میشه اومدیم که خونه تب شما خیلی بالا رفت و 40 شده بود بعد از ظهر بردمت دکتر خودت و دکتر گفت بچه داره تو تب میسوزه کم مونده تشنج کنه زود براش شیاف بزارید و بعد یه سری داروی دیگه داد و برگشتیم . الان سه روزه که شما همچنان ...
19 آذر 1392

چند روز تا یکسالگی ...

پسر دوست داشتنی مامان سلام عزیزم دیگه چیزی نمونده تا شما یکساله بشی فقط یه هفته روز تولد تو برای من بهترین روز دنیاست. عزیزم کارای زیادی بلدی مثل بوس کردن ، نانای کردن ، دس دسی کردن ، بای بای کردن ، فوت کردن و همچنین یاد گرفتی وقتی بهت میگیم دماغتو بکش بالا ، دماغتو میکشی بالا تقریبا تمام حرفامونو متوجه میشی . از لباسشویی و هرچیزی که صدا داشته باشه می ترسی نفسم ، عشقم ، همه دنیای من ، اسیر چشمای نازتم ، محتاج خنده هاتم ، تو اجابت دعایی به عشق تو زنده ام تمام هستی من       ...
15 آذر 1392

اولین مروارید مبارک عشقم

                                            سلام سلام ، صد تا سلام                           من اومدم با دندونام می خوام نشونتون بدم                            &nbs...
13 آذر 1392

خاطره تولد پسرم و معجزه الهی

پسر نازم داشتم به خاطره تولد شما و سال گذشته فکر میکردم و به این فکر میکردم که شما یه معجزه الهی برای من هستی ، خدایا به خاطر این معجزه ، هزاران مرتبه شکر روز سه شنبه 21 آذر 1391 بود و من سر کار بودم ، دوباره وقت دکتر داشتم و وقت سونوگرافی ، هفته 31 بارداریم بودم . عصر موقع رفتن به سونوگرافی خیلی خوشحال بودم و موقع خداحافظی به همکارام گفتم بچه ها دعا کنید ماهانم تپل مپل و سالم باشه ، خوشحال بودم که دوباره صدای تپش قلب کوچیکت رو خواهم شنید و تصویر سیاه و سفید تو رو توی دستگاه خواهم دید وقت قبلی داشتیم و به موقع وارد اتاق سونوگرافی شدیم ، دکتر موقع سونوگرافی هیچ حرفی نمی زد و به دقت به دستگاه نگاه میکرد ، اضطراب شدیدی پیدا کردم ...
11 آذر 1392

یه روز پاییزی قشنگ

عشق من سلام عزیز دلم دیشب یعنی 7 آذر 1392 تبریز حسابی بارونی بود و کل شب رو بارون میومد ،صبح هم هوا واقعا عالی و تمیز و بهاری بود و من و شما و مامان جون تصمیم گرفتیم بریم پارک و از این هوای تمیز لذت ببریم عزیزم اینجا پارک باغ شمس تبریزی هستش که نزدیک خونه مونه و ما زود زود اونجا میریم          ...
9 آذر 1392

پسرم

پسر خوبم ، عزیزم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم شما 11 ماه و 11 روزه که به زندگی من وارد شدی و منو خوشبختترین مامان دنیا کردی امیدوارم 111 ساله بشی و همیشه سالم و سرحال و خوشحال باشی قند و عسلم زیبایم ، از خدا میخواهم تنهاییهایت برای من ، غصه هایت برای من ، همه بغض ها و اشک هایت برای من باشد و خندیدن ها و شادیها برای تو باشد ، تو فقط لایق خندیدنی ، بخند گل نازم آنقدر بلند بخند که از صدای خنده ات دلشاد شوم صدای همیشه خوب بودنت بلند باد . آمین پروردگارم ، شکر به درگاهت بخاطر این نعمت الهی ، به خاطر این فرشته مهربانی ...
2 آذر 1392
1